انقلاب اسلامي و نقش علما و روحانيت

انقلاب اسلامي و نقش علما و روحانيت
انقلاب اسلامي و نقش علما و روحانيت

مقدمه : نقش علما در تحولات سياسي - اجتماعي ايران
در جوامع مختلف نهادهاي گوناگون در جامعه پذير كردن افراد نقش ايفا مي كنند. در ايران نيز نهادها و عوامل جامعه پذيري از جمله نهاد روحانيت در اين راستا به ايفاي نقش مي پردازند. نهاد مذهب و به تَبع آن علما از گذشته هاي دور در ايران نقش ويژه اي را ايفا مي كرد تا جايي كه به اعتقاد يكي از ايران شناسان «آنچه كه انسجام جامعه را حفظ مي كرد، اسلام بود».17 از آغاز قرن دهم شمسي اين نقش به اسلام شيعي واگذار شد و در اين راستا روحانيت محور ارتباطي بين مذهب و مردم قرار گرفتند و كارويژه هايي مانند «تصدي موقوفات، مدارس ديني، محاكم شرعي و برخي امور ديواني و دفتري»18 به اين نهاد واگذار گرديد. همچنين از آن جايي كه روحانيت تشيع، امر حكومت و دخالت در سياست را دور از صلاحيت ذاتي خود نمي داند، در نظام سياسي نيز نقشي براي خود قائل است، چه آن كه «از لحاظ نظري ريشه قدرت روحانيت شيعه را بايد در انديشه امامت و غيبت امام آخر(عج)و نيابت عامه علما در دوران غيبت جُست».[1]
با توجه به كار ويژه هاي فوق و انسجام و سازماني كه در درون نهاد روحانيت نسبت به ساير نيروهاي اجتماعي وجود داشت، موقعيت ويژه اي براي اين نهاد فراهم آمد و همين امر موجب شد كه «در چندين حركت ضد بيگانه و ضد حكومتي نقش تعيين كننده اي را ايفا نمايد».[2] برجسته ترين نقش روحانيت در حركت هاي انقلابي را مي توان در جريان شكل گيري انقلاب مشروطه و انقلاب اسلامي جست و جو كرد. بسياري از محققان به نقش روحانيت در انقلاب مشروطه اذعان دارند. در كتاب تشيع و مشروطيت در ايران آمده است: «باور عمومي آگاهان به تاريخ ايران به درستي آن است كه مهم ترين نيروي پشتيبان انقلاب مشروطيت همانا علما بودند. اگر آنان انقلاب را تأييد نمي كردند مسلماً در نطفه خفه مي شد».[3] ادوارد براون [4] نيز معتقد است: «يكي از جنبه هاي بارز انقلاب ايران - زيرا قطعاً در خور نام انقلاب است - آن است كه روحانيون خود را در طرفي قرار داده اند كه پيشرو و آزادي خواه است. فكر مي كنم كه اين امر تقريباً در تاريخ جهان بي بديل است».
وي در ادامه مي افزايد: «حمايتي كه توسط حداقل سه تن از مجتهدان اصلي كربلا و نجف از نهضت مشروطه به عمل آمد و تكفير عملي شاه توسط آنها، كاملاً مشهور و معلوم است».[5] روحانيت شيعه با توجه به ابزارهاي جامعه پذيري سياسي كه در اختيار داشت تلاش كرد اين تغيير در راستاي اصول اساسي اسلام و منافع عمومي مردم شكل گيرد كه بارزترين ثمره آن تحديد استبداد شاهنشاهي قاجار و تأسيس مجلس شورا و تدوين قانون اساسي بود.
نقش علما در انقلاب اسلامي
براي شناخت نقش و اهداف گروه ها و نهادها در تحولات جامعه، اطلاع از زندگي و انديشه رهبران فكري آن لازم مي نمايد، چرا كه رهبران در جامعه پذيري سياسي با ابزارها و كارگزاراني كه به خدمت مي گيرند، سعي در تحكيم فرهنگ سياسي حاكم، تغيير و تحول در فرهنگ سياسي در صورت تضاد با آن و يا خَلْق فرهنگ سياسي جديد در شرايط زماني خاص مي كنند. با نگاهي به دو سه دهه قبل از انقلاب با افراد برجسته اي از درون روحانيت مواجه مي شويم كه زحمات زيادي در تنوير افكار عمومي مردم و ساختن يك فرهنگ اصيل و ناب ملي - مذهبي بر دوش كشيدند؛ از جمله آنها امام خميني(ره) است.
امام خميني(ره) در سال هاي تحصيل، با توجه به تحولاتي كه در ايران به وقوع مي پيوست تجربه هاي گرانبهايي را اندوختند كه زمينه تحول و تكوين انديشه و عمل سياسي ايشان را فراهم آورد. به ويژه تعدادي از اساتيد ايشان از شاگردان برجسته رهبران روحاني مشروطه و از جمله آخوند خراساني بودند كه هر كدام خاطرات تلخ و شيرين خود را با شاگردان خود در ميان مي گذاشتند. نتيجه آن نيز تحصيل يك تحليل منطقي و تاريخي دقيق از مشروطه بود. همچنين حضور بسياري از رهبران روحاني انقلاب 1920 عراق در ايران - كه امام بخشي از دروس سطح را نزد آنان گذراند - تأثيرات زيادي در روحيه سياسي و مبارزاتي امام داشتند. ايشان مي فرمايند:
علماي عراق را كه تبعيد كردند به ايران براي مخالفتي بود كه با دستگاه ها مي كردند. مرحوم آقاي حاج سيدابوالحسن و مرحوم آقاي نائيني و مرحوم شهرستاني و مرحوم خالصي... اينها را جمع كردند و تبعيد كردند به ايران، ما خودمان اينها را شاهد بوديم... .[6]
در دوران رضا شاه، موضع گيري امام در مورد كشف حجاب و در خواست از آية الله حايري براي اعتراض به آن، حاكي از در صحنه بودن امام در اين سال ها دارد و در سال هاي پاياني حكومت پهلوي اول كه فشار و اختناق بسيار افزايش يافته بود، ايشان يكي از كاركردهاي جامعه پذيري را به نحو احسن به انجام مي رساندند كه آن برپايي درس اخلاق بود. درس اخلاق امام(ره) كه مخاطبان آن عموم مردم و خصوصاً نسل جوان بودند كه از طريق ارائه و تبيين انديشه و فرهنگ اسلامي در ابعاد فردي، اجتماعي، سياسي و... يك الگوي ناب و اصيل را به مخاطبان منتقل مي كردند كه به گفته بسياري، تأثير شگرفي در مخاطبان ايجاد مي كرد. در دوران حكومت پهلوي دوم ايشان تمركز بر آگاهي بخشيدن مردم و ارتقاي فرهنگ توده مردم را سرلوحه اقدامات خود قرار دادند، به طوري كه در پاسخ به كساني كه خواهان اقدامات غير فرهنگي عليه رژيم بودند مي فرمود: «فعلاً مبارزه مسلحانه به صلاح نيست و كار فرهنگي روي مردم، مقدم بر هر كار ديگري است تا زمينه هاي مردمي فراهم نشده باشد، مبارزه مسلحانه كاري از پيش نخواهد برد».[7]
بنابراين، براي ايجاد و بسترسازي امور فرهنگي از شيوه هاي مختلفي بهره مي جستند كه ارتباط با نسل جوان كه سازندگان آينده ايران بودند از اهميت ويژه اي در اين راستا برخوردار بود.
به طور كلي مي توان رهبري امام(ره) را در اين دوره به چهار مرحله تقسيم كرد:
دوره اول: ظهور امام به عنوان يك رهبر سياسي و مذهبي و كسب مقبوليت سريع ايشان در بين مردم كه آغاز اين دوره مخالفت با تصويب نامه انجمن هاي ايالتي و ولايتي و بارزترين آن سخنراني در عصر عاشوراي 1342 ش. مي باشد. و با مخالفت ايشان با تصويب كاپيتولاسيون و تبعيد به تركيه به پايان مي رسد.
محور تلاش ها و فعاليت هاي اين دوره بيان رابطه جدايي ناپذير بين دين و سياست در اسلام و مقابله با تفكراتي همچون تقيه و كناره گيري از مسايل سياسي و...، كشاندن حوزه هاي علميه و روحانيت به كانون تحولات سياسي - اجتماعي ايران و ايفاي نقش توسط آنان، توجه و تمركز به كانون فساد يعني سلطنت و شخص شاه و كنار گذاشتن شيوه هاي محافظه كارانه و حمله مستقيم به نفوذ و حضور قدرت هاي بيگانه در ايران، مي باشد.
دوره دوم: اين دوره كه با تبعيد امام به تركيه (13 آبان 1343) آغاز و با عزيمت ايشان از عراق پايان مي يابد. در اين دوره به مقتضاي زمان و با توجه به حوادث و اتفاقاتي كه در ايران واقع مي شد امام از طريق انتشار اعلاميه ها، فتاوا، انجام سخنراني ها و بيانيه ها در راستاي ارتباط معنوي با مردم و فرهنگ سازي نوين گام بر مي داشتند.
دوره سوم: اين دوره از 1356 با شهادت فرزند امام (آقا مصطفي) و انتشار مقاله توهين آميز به رهبري انقلاب آغاز و تا پيروزي انقلاب اسلامي ادامه مي يابد.
شيوه هاي مبارزاتي امام در اين دوره، جلوگيري از رخنه فرصت طلبان، عدم سازش بر سر اصول، رساندن نداي مردم مظلوم ايران به جهانيان، آينده نگري و سنجش وضعيت در رسيدن به هدف و... را مي توان نام برد.
دوره چهارم: بعد از پيروزي انقلاب اسلامي تا رحلت ايشان. در اين دوره، كاركردهاي مختلف از نظام جمهوري اسلامي مشاهده مي شود كه الگوي نويني خصوصاً در عرصه هاي مختلف فرهنگي نمايان مي شود.
آنچه كه در اين نوشتار مهم است، اين كه امام به عنوان يكي از عالمان ديني، كاركردهاي مختلفي را از خود از طريق جامعه پذيري به جاي گذاشتند كه نتيجه آن شكل گيري فرهنگ سياسي جديدي بر اساس مباني اسلام بوده است كه نمونه بارز آن نيز طراحي و ارائه الگوي حكومت اسلامي است كه با فرهنگ سياسي حاكم در تضاد بوده و زمينه هاي انقلاب اسلامي نيز فراهم مي آيد.
از جمله شخصيت هاي روحاني ديگر كه در دوره رژيم پهلوي خدمات گسترده اي را در ترويج فرهنگ اسلامي و مقابله با فرهنگ نظام حاكم داشت آيةاللَّه طالقاني(ره) است. ايشان در فضايي كه جريان هاي مختلف سياسي همچون جريان هاي ملي و ناسيوناليستي، ماركسيستي، و جريان هاي سياسي حاكم و وابسته به دولت، فعاليت هاي فرهنگي خود را شدت بخشيد و با تشكيل جلسات و محافل مذهبي در بين مردم و خصوصاً جوانان به تعميق مباني اعتقادي آنان پرداخت و در همين راستا براي سامان دادن فعاليت هاي خود، اقدام به تاسيس «كانون اسلام» و مجله اي به نام «دانش آموز» نمود. وي مي گويد:
... چون احساس كردم كه جوانان ما از جهت عقايد و ايمان در معرض خطر قرار گرفته اند... جلساتي براي عده اي از جوانان و دانشجويان درباره بحث در اصول عقايد و تفسير قران تشكيل دادم و در دنباله اين جلسات، انجمن ها و كانون هاي اسلامي تشكيل شد مانند كانون اسلام، انجمن تبليغات اسلامي و اتحاديه مسلمين، كه هر كدام داراي نشريات منظم و فراخور افكار و وضع روز بود.[8][1] . حسين بشيريه، جامعه‏شناسي سياسي (تهران: نشر ني، چاپ دوم، 1374)، ص 241.
[2] . عليرضا ازغندي، تاريخ تحولات سياسي و اجتماعي ايران (تهران: سمت، 1379) ج 1، ص 130.
[3] . عبدالهادي حايري، تشيع و مشروطيت در ايران (تهران: انتشارات اميركبير، 1360) ص 2 (ديباچه).
[4] . ادوار براون، انقلاب مشروطيت ايران، ترجمه مهري قزويني (تهران: انتشارات كوير، 1376) ص‏128.
[5] . همان، ص‏133.
[6] . در جست وجوي راه از كلام امام، دفتر هشتم، روحانيت (از بيانات و اعلاميه‏هاي امام خميني از 1341 تا 1361) (تهران: اميركبير، 1362) ص 210.
[7] . خاطرات مرتضي الويري، به كوشش دفتر ادبيات انقلاب اسلامي (تهران: حوزه هنري سازمان تبليغات اسلامي، 1375) ص 64 - 65.
[8] . بهرام افراسيابي و سعيد دهقان، طالقاني و تاريخ (تهران: انتشارات نيلوفر، چاپ دوم، 1360) ص‏64.
@#@
به طور كلي عمده ترين محورهاي تلاش هاي ايشان عبارتند از: 1. به صحنه آوردن قرآن و راهنماي عملي قرار دادن آن؛ 2. شناساندن استبداد شاهنشاهي به عنوان ريشه همه فسادها؛ 3. ايجاد پل ارتباطي ميان نسل روشنفكر با روحانيت و توده مردم 4. تبيين فرهنگ سياسي اسلام براي نسل نو، و... . بنابراين مشاهده مي شود كه تمركز فعاليت آيةاللَّه طالقاني بر امور فرهنگي و تبيين بنيان هاي فكري اسلام در عرصه هاي مختلف براي جامعه بوده است. و با استفاده از ابزارهاي گوناگون سعي در انتقال فرهنگ سياسي اسلام از طريق جامعه پذيري را داشتند.
ابزارهاي جامعه پذيري سياسي علما
روحانيت (عالمان ديني) با محور قرار دادن فعاليت هاي فرهنگي و فكري، سعي در طرح يك فرهنگ سياسي مستقل در ميان مردم به عنوان الگوي جايگزين را داشتند. در اين ميان از ابزارهاي گوناگوني براي جامعه پذيري سياسي بهره مي جستند كه مهم ترين آنها عبارتند از:
1. مرجعيت ديني: يكي از كارويژه هاي مهم روحانيت، رهبري و هدايت ديني مردم و استنباط احكام اسلامي است كه اين نقش يك رابطه ناگسستني در تمام مراحل زندگي بين مردم و روحانيت را سبب مي گردد. روحانيت با استفاده از اين ابزار سعي در برقراري ارتباط با مردم و گروه هاي مختلف سنّي داشتند و با طرح حكومت اسلامي، الگوي جديدي را مطرح كردند.
2. رهبري سياسي: نقش روحانيت شيعه در مسائل سياسي و اجتماعي كاملاً در زمان هاي مختلف مشهود است. اين نقش به پايگاه اجتماعي روحانيت، موقعيت و فضاي ذهني مردم و نظام سياسي بر مي گشته است. چه آن كه «تعلق آنان به جنبش بيشتر به طرفداري از بينش اجتماعي و يا اصول اعتقادي خاص مربوط مي شد كه همانا اعتقادات شيعه و تبعيت آنان از مراجع بوده است كه بر اساس آن براي مشاركت در فعاليت هاي سياسي آماده مي شدند».[1]
3. مساجد، منابر و مجالس وعظ و خطابه: از مهم ترين راه هاي ارتباط روحانيت با مردم مساجد است. جان. دي. استمپل يكي از ديپلمات هاي امريكا و نويسنده كتاب درون انقلاب ايران و از شاهدان نزديك وقايع انقلاب در اين زمينه مي گويد:
يك جنبه مهم رشد حركت انقلابي، مشاركت دايمي و فزاينده سازمان هاي شيعي مذهب ايرانيان در جنبش بوده است. در كشور 35 ميليوني ايران، تقريباً هشتاد تا نود هزار مسجد و 180 تا دويست هزار روحاني وجود دارد، سريع ترين و مطمئن ترين راه براي رساندن پيام از شهري به رهبران شهر ديگر از طريق شبكه مسجد انجام مي گرفت كه توسط روحانيون رده بالا صورت مي گرفت.[2]
مهم ترين كارويژه مسجد مكان ويژه اي براي ترويج و تبليغ و تبيين مباني فرهنگ اسلام در زمينه هاي مختلف از جمله فرهنگ سياسي اسلام بوده است. روحانيت به عنوان نيروهاي اصلي و محوري مساجد، هدايت مذهبي و اجتماعي و حتي سياسي را بر عهده داشتند. علما از ابزارهاي فوق و همچنين ديگر راه ها، در گسترده تر كردن جامعه پذيري سياسي بهره مي جستند، به خصوص اين نقش زماني پر رنگ تر مي گردد كه سياست فرهنگي و اجتماعي رژيم در تغيير اساسي فرهنگ ملي - مذهبي مردم استوار گرديده بود. سلسله پهلوي كه تداوم و تحكيم پايه هاي قدرت خود را در اصلاحات جديد و تغيير فرهنگ عمومي مردم مي دانست به تدوين سياست جديد فرهنگي پرداخت.
سياست هاي فرهنگي رژيم پهلوي
سياست هاي عمده فرهنگي اين دوره را مي توان بر اساس چند محور تقسيم كرد:
1. ناسيوناليسم، كه داراي دو وجه ايجابي يعني باستان ستايي و وجه سلبي يعني اسلام زدايي است. مداحان رژيم رضاشاه همواره او را يك ناسيوناليست معرفي مي كردند، در حالي كه مؤلفه هاي آن را دارا نبود.
از يك طرف پافشاري او بر شبيه كردن هر چه بيشتر ايران با تصورات خودش از كشورهاي اروپاي غربي و طرد سنت هاي بومي حاكي از خوارشماري ميراث گذشته بوده و از سوي ديگر، نوعي همانند سازي تعمدي ايران نو تحت لواي حكومت پهلوي با افتخارات امپراتوري هاي ايراني قبل از اسلام وجود داشت، كه نشان از ديدگاه متناقض و غير منسجم رضا شاه دارد.[3]
دليل توجه به ايران باستان اين بود كه آنان براي جبران عقب ماندگي ايران از كشورهاي اروپايي، به دنبال تقليد كامل از فرهنگ غربي بودند و از آن جا كه ارزش هاي نشأت گرفته از فرهنگ اسلامي تضاد با آن داشت، پيروي كامل نتيجه اي جز برخورد و ايجاد تشتّت نمي توانست داشته باشد؛ از اين رو پررنگ نشان دادن فرهنگ ايران باستان، نگاه ضعيف تري را به فرهنگ اسلامي در پي مي داشت، تا جايي كه اقبال لاهوري كه به فرهنگ ايراني - اسلامي عشق مي ورزيد از ملي گرايي افراطي كه ملازم با اسلام زدايي بود، به شدت انتقاد مي كند و مي گويد:
كار آن وارفته مُلك و نسب
ذكرت پور است تحقير عرب
روزگار او تهي از واردات
از قبور كهنه مي جويد برات
با وطن پيوست و از خود در گذشت
دل به رستم بست و از حيدر گذشت [4]
در طول سلطنت رضاخان در همه آثار فرهنگي و هنري و تحقيقات و تتبعات تاريخي و نيز سازمان هاي اداري و نظامي، تأثير ملي گرايي افراطي به صورت هاي مختلف ديده مي شود؛ براي مثال تأسيس نهادهاي جديدي مانند انجمن آثار ملي، ترويج باستان گرايي با تأكيد بر يكتايي نژاد آريايي، پرداختن به تاريخ شاهان گذشته و نشان دادن عظمت دولت هاي شاهنشاهي، صورت گرفت. وجه سلبي نيز اسلام زدايي است. كه روي ديگر همان سكه باستان گرايي است.
2. تجدّد خواهي: ترويج فرهنگ غرب در ايران با استفاده از ابزارهاي گوناگون بوده است.
همين سياست هاي فرهنگي به شكلي جديد در دوره محمدرضا شاه پهلوي مشاهده مي گردد، حتي اين دوره به دليل وضعيت جديد رژيم در راستاي تحولات منطقه اي و جهاني براي حفظ و تداوم منافع بيگانگان به ويژه امريكاييان، تغيير فرهنگ عمومي و سياسي مردم اجتناب ناپذير مي نمايد. در اين مقطع زماني، در بستر جامعه، تضاد فرهنگي بين فرهنگ مذهبي كه عالمان ديني آن را تبليغ مي كردند و فرهنگ جديد رژيم پهلوي در حال شكل گيري بود. اقدامات پهلوي اول، در راستاي تغيير فرهنگ مذهبي مردم را مي توان در تأسيس نهادهايي چون شوراي عالي معارف، جمعيت نسوان وطن خواه، كانون بانوان، مؤسسه وعظ و خطابه و تأسيس مدارس و آموزشگاه هاي نوبنياد مشاهده كرد. دست مايه محمدرضا شاه (پهلوي دوم) تجربه پدرش بود. وي نيز دست به اقداماتي براي محدوديت و كنترل هر چه بيشتر نهاد مذهب و روحانيت در ايران زد؛ براي نمونه گرفتن آزمون از طلّاب، طرح كنترل مدرسه فيضيه توسط ساواك، اعدام و شكنجه روحانيون برجسته مخالف رژيم، برگزاري جشن هاي شاهنشاهي و سركوب مخالفان، دستگيري طلاب جوان به مناسبت هاي مختلف و تشكيل دانشكده علوم اسلامي با هدف تضعيف روحانيون.
بنابراين مي توان نتيجه گرفت كه ايدئولوژي رژيم پهلوي بر پايه اسطوره پردازي با استفاده از دو پايگاه مشروعيت و قدرت بوده است كه از ارتش به مثابه ابزار قدرت خود استفاده مي كرد؛ اما براي كسب مشروعيت به ناسيوناليسم ايراني روي آورده، اين ايده در تمام ساليان حكومت پهلوي اول و دوم تبليغ و ترويج مي گرديد، تا از اين طريق حمايت هاي مردمي را به دست آوَرَد. بنابراين آهنگ دايمي تبليغات در اين دوره بر اين مسأله استوار بود كه ايران فقط هنگامي نيرومند است كه شاه نيرومند باشد؛ براي مثال جشن هاي دو هزار و پانصد ساله كه بر نفي همه نمودارهاي ايدئولوژي شيعه استوار بود. ايدئولوژي حاكم بر اساس تقويت سلطنت و ناسيوناليسم ايراني بنا گرديده بود كه به تعبير ماروين زونيس، اين اقدام تلاشي بود «براي كاستن نقش اسلام در جامعه ايران و نشان دادن اين نكته كه مشروعيت رژيم به گذشته پيش از اسلام مربوط مي شود».[5] اما آنچه در باور عمومي مردم ايران در مورد رهبري موفق وجود داشت، رهبري دين دار و حافظ دين اسلام و همدل با مردم بود، در حالي كه ايدئولوژي حاكم اين را بيان نمي كرد.
در مقابل تلاش هاي بي وقفه رژيم پهلوي در راستاي دگرگوني فرهنگي، روحانيت با رهبري مستقيم امام در سال هاي 1341 به بعد، از طريق ابزارهاي جامعه پذيري كه در اختيار داشت به ترويج و تبيين فرهنگ اسلامي در عرصه هاي مختلف زندگي مردم از جمله سياست پرداخت. با بيان مباني اسلام به صورت استدلالي نوعي آشنايي بيشتر و نزديك تر مردم با اسلام در حال شكل گيري بود كه از گذشته تداوم مي يافت. مردم ايران سرافرازي و پيروزي خود را در سايه اسلام و اقتدار كشور مي ديدند كه در ايدئولوژي رژيم پهلوي وجود نداشت.
بنابراين در باور سياسي مردم ايران چندگانگي و چند پارگي در مورد نظام سياسي را مشاهده مي كنيم؛ اما از آن جا كه ايدئولوژي رژيم بر محور اسطوره سازي و ناسيوناليسم شكل گرفته بود و نوعي تعارض را در خود مي پروراند و با باورهاي اعتقادي و مذهبي مردم نيز فاصله داشت، با تلاش روحانيت و نيروهاي مذهبي، پيروزي به سود فرهنگ سياسي اسلام، كه با باورهاي اعتقادي مردم عجين شده بود، متحقق شد.
[1] . عليرضا زهيري، عصر پهلوي به روايت اسناد (قم: دفتر نشر و پخش معارف، 1379) ص 290 - 291.
[2] . جان. دي. استمپل، درون انقلاب ايران، ترجمه منوچهر شجاعي (تهران: مؤسسه خدمات فرهنگي رسا، چاپ دوم، 1378) ص 68.
[3] . سلسله پهلوي و نيروهاي مذهبي به روايت تاريخ كمبريج، ترجمه عباس مخبر (تهران: طرح نو، 1372) ص 37.
[4] . محمد اقبال لاهوري، كليات اشعار فارسي، مقدمه و شرح احوال و تفسير كامل احمد سروش (تهران: كتابخانه سنايي، چاپ چهارم، 1368)، ص 367.
[5] . ماروين زونيس، شكست شاهانه، ترجمه اسماعيل زند و بتول سعيدي (تهران: نشر نور، 1370)، ص 161.

 

نویسنده : مرتضي علويان

منبع:

www.b2n.ir/04026

تولیدی: 
بازنشر

افزودن دیدگاه جدید