يكي از خصوصيات نظام بين الملل، قابليتها و تأثيرپذيري آن از تحولات عمده سياسي و اجتماعي است. هر قدر حوزه نفوذ اين دگرگونيها وسيعتر باشد ميزان اثرگذاري آن عميقتر ميشود. انقلابها كه بزرگترين و ژرفترين تحول در حوزه سياسي و اجتماعي به شمار ميآيند، عامل عمده در تحولات روابط بين الملل قلمداد ميشود. به تبع همين عمق اثرگذاري رويدادهاي سياسي اجتماعي از نوع انقلابي است كه پژوهشگران تاريخ و روابط بين المللي، انقلابها را به دو بخش انقلابهاي مادر و انقلابهاي محدود يا داخلي تقسيم كردهاند. در مقابل انقلابات مادر همچون انقلاب كبير فرانسه در سال 1789 كه منشأ دموكراسي و ليبراليسم غرب شد و اومانيسم و انسان مداري را براي بشر به ارمغان آورد و انقلاب اكتبر 1917 روسيه كه سوسياليسم و نظامهاي سياسي بلشويكي و جامعه مداري را به جوامع بشري عرضه داشت. انقلاب ايران در سال 1979 ميلادي اسلامي و نظام سياسي عدالت خواهي، خدامداري و معنويت را به انسان معاصر ارزاني داشت و خلاف انقلابهاي فرانسه و روسيه كه با ايدئولوژي دست ساز به بشر نويد خوشبختي را دادند، انقلاب اسلامي، دين و ايدئولوژي الهي را به عنوان يك الگوي آرماني و عملي متناسب با فطرت بشري ارائه كرد كه موجد تحولات بسياري در ابعاد نظري و عملي در تحولات بين المللي در سطوح منطقهاي و جهاني گرديد. انقلاب اسلامي ضمن آن كه ساختار يك نظام 2500 ساله را به هم ريخت، تغييرات ملموسي نيز در روابط بين الملل ايجاد كرد و با تحول موضوعات بين المللي، ايدههاي جديدي را وارد عرصه جهاني ساخت و به موازات اين تحولات، حيات تازهاي به مسلمانان، مستضعفين و آزادي خواهان جهان بخشيد و الگوي فكري، مديريتي و مبارزات نوين و كارآمدي را آنها شناساند. به اين مقاله تأثيرات و دستاوردهاي انقلاب اسلامي ايران در عرصه روابط بين الملل را در دو حوزه تئوريك و عمل را مورد بررسي قرار خواهيم داد.
1. انقلاب اسلامي و دستاوردهاي نظري آن
1/1. ارائه تئوري در مباني انديشه سياسي
انقلاب اسلامي در شرايطي رخ داد كه هويت اسلامي به شدت تضعيف شده بود و ايدههاي ليبراليستي سوسياليستي بر جهان حاكميت داشت و ذهن انسانها بالتبع حوزه نفوذ اين دو قطب قدرت تعريف ميشد و آداب، سنتها و ارزشهاي اجتماعي جوامع مولود مكاتب و ايدئولوژيهاي دست ساز بشري بود. انقلاب اسلامي در حالي روي داد كه بشر آن روز در عرصه مديريت و زندگي اجتماعي تصوير ايدهآلي را در ذهن نداشت، حتي آن را غيرممكن ميدانست. امّا انقلاب ايران به رهبري امام خميني (ره) با ماهيت ايدئولوژي الهي رخ نمود و آغازگر چالش در دنياي آن روز گرديد.
به اعتقاد آقاي «بدي» سياست شناس ايراني الاصل فرانسوي، انقلاب ايران، انقلابي متحير كننده بود، خود را بر انديشه سياسي حاكم تحميل كرد و آن را به مبارزه طلبيد[1]. يا به تعبير يك محقق فرانسوي در امور ايران، انقلاب اسلامي بر هم زننده و مختل كننده بود. اين انقلاب بر هم زننده تعادل بلوكهاي قدرت جهاني و روابط سلطه اقتصادي و سياسي در يكي از طمع برانگيزترين مناطق جهان است، كه مشروعيت بين المللي را زير سؤال برد و به نظر يك متخصص آمريكايي در امور مسايل سياسي، انقلاب ايران اساساً در بعدي عميقتر، علوم اجتماعي را دچار بحران نموده است چون آنچه در ايران قابل انتظار بود. تسريع روند سكولاريزه شدن و رشد لائيسم بود نه توليد يك حكومت ديني آن هم با تكيه بر انقلابي فراگير و مردمي. انقلاب اسلامي چنان تأثيري در تحولات بين المللي به جاي گذاشته است كه كارشناسان مسايل بين المللي از آن به عنوان رنسانس در جهان معاصر ياد ميكنند. با انقلاب اسلامي فلسفه حكومت در ايران تغيير كرد و اين تغيير، تحول در فلسفه حاكميت در انديشهها را نيز به دنبال داشت و معادلات سياسي موجود در دنيا را مورد چالش قرار داد.[2]
2/ 1. مسئله ولايت فقيه به عنوان نظام سياسي
تبديل نظريه سياسي ولايت فقيه به نظام سياسي، به عنوان طرح نوين در مجموعه نظامهاي بين المللي در واقع كشيدن خط بطلان بر تئوري پوچ جدايي دين از سياست و نظريه سكولاريسم بود. به بياني ديگر طرح نظام ديني بر پايه ولايت فقيه، رنسانسي بر ايدههاي سياسي زاييده، مكاتب بشري بود. روژه گارودي، انديشمند فرانسوي در اين زمينه ميگويد: «انقلاب اسلامي داراي معناي جديدي بود كه نه تنها حكومت سياسي، اجتماعي و استعماري را سرنگون كرد، بلكه مهمتر از اين تمدن و جهان بيني خاصي را كه در مقابل دين علم شده بود، واژگون ساخت.»[3]
تأثيرات تئوريك انقلاب اسلامي را ميتوان در انديشههاي سياسي مادي اعم از ماركسيسم و ليبراليسم، تئوريهاي دولت، استراتژيهاي مبارزاتي، تئوريهاي امنيتي، جامعه شناسي ديني تئوريهاي حاكم بر جهان مثل تئوريهاي دولت، استراتژيهاي مبارزاتي، تئوريهاي امنيتي، جامعه شناسي ديني، تئوريهاي حاكم بر جهان نوين مثل تئوري برخورد تمدنهاي هانتينگتن و تئوري پايان تاريخ فوكوياما... به عينه مشاهده كرد.
نمونه عيني آثار انديشههاي سياسي انقلاب اسلامي در مباني فكري حاكم بر روابط بين الملل را ميتوان در پيام تاريخي ده ماه 67 امام خميني (ره) به گورباچف، رهبر و دبير كل حزب كمونيست شوروي سابق مشاهده كرد كه در آن به محدوديتهاي ماركسيسم در پاسخگويي به نيازهاي بشري و توان و قدرت دين جهان شمول اسلام در پر كردن خلأ اعتقادي نظام اتحاد جماهير شوروي اشاره نموده، رهبران آن زمان شوروي را از پناه بردن به الگوي سرمايهداري غرب به عنوان ناجي باز ميدارند. در اين پيام ماركسيسم به عنوان يك دين ساخته بشر به حيات پاياني خود رسيده و به تعبير الوين تافلر در كتاب «جابجايي قدرت» غرب با تمام محتوياتش ناديده گرفته شده و كارآمدي خود را براي اداره جهان و هدايت بشري از دست داده است.[4] نظام اسلامي در دهه سوم با ارائه راهبرد گفت و گوي تمدنها و استقبال جهان انديشه و سياست از آن، راهبرد 50 ساله غرب مبني بر جنگ تمدنها و منازعات فرهنگي را به چالش واداشته و آن را در افكار عمومي از اعتبار انداخت.
3/ 1. ارائه الگوي سياست نه شرقي نه غربي (استقلالگرايي)
آرمان استقلال طلبي مردم ايران در قالب اصل نفي شرق و غرب به عنوان قطبهاي حاكم در آن زمان، الگوي جديدي در روابط بين الملل بود كه بعدها مباني رفتاري برخي از كشورها و بيشتر ملل آزادي خواه را تشكيل داد. طرح سياست خارجي نوين از سوي انقلاب اسلامي كه بر نفي هر گونه سلطهجويي و سلطه پذيري استوار بود، خود شوك ديگري بود بر نظريههاي استعماري و كليشهاي در عصر انقلاب، در واقع اين اصل قالبهاي موجود ابرقدرتهاي آن زمان را شكست و راه تنفسي براي كشورهاي اقماري بود. اين اصل با نفي وابستگي به شرق و غرب توانست، توجه كشورهاي حوزه نفوذ ايران را به همبستگي دروني، توزيع عادلانه قدرت و آزاديخواهي معطوف دارد.
خلاصه اين كه سياست نه شرقي و نه غربي عملاً اشاره به يك حقيقت ارزنده داشت و آن، اين بود كه ملتهاي اسلامي براي نيل به هر هدف مشروع سياسي، به اراده جمعي نيازمندند و اراده جمعي نيز نتيجه همبستگي اسلامي است. در مجموع ميتوان نتايج استراتژي فوق را در سه محور زير خلاصه كرد:
1. نفي نظام سلطه در سيستم بين المللي از نظر محتوايي، تئوريك و عمل.
2. تأكيد بر توزيع عادلانه قدرت در سيستم بين المللي اعم از امكانات و ابزارهاي مادي و معنوي.
3. ايجاد همبستگي دروني و اراده جمعي با همگرايي در كشورهاي اسلامي و به ويژه در ميان ملتهاي مسلمان و تشكيل بلوك بنديهاي جديد بر اساس استقلال، حاكميت ملي با تكيه بر اصل برابري و عدم مداخله.
مديران ديپلماسي جمهوري اسلامي ايران پس از گذشت قريب سه دهه از پيروزي انقلاب هم چنان بر روح اين اصول پايدار مانده و سياست خارجي را با تكيه به اصول سه گانه عزت حكمت و مصلحت كه بر اساس اصول ثابت مندرج در قانون اساسي ميباشد، هم چنان بالنده و سرافراز مديريت ميكنند و مبارزه ديپلماسي خود را عليه سلطه طلبان ادامه ميدهد و الهام بخش جهان ميباشد.
2. دستاوردهاي انقلاب اسلامي در بعد عملي
انقلاب اسلامي علاوه بر احياي هويت و منزلت ايران و بازسازي هويت ديني و ملي ايرانيان، ايران را در جغرافياي جهان سرافراز ساخت. براي جهان اسلام در درجه اول و براي جهان مسيحيت در جغرافياي جهان پيام و الهامات نظري و عملي در بعد زندگي سياسي و اجتماعي به ارمغان آورد. از اين رو كاركرد عملي انقلاب در سه حوزه داخلي، منطقهاي و جهاني به اختصار مورد اشاره قرار ميگيرد.
1/2. دستاوردهاي نظام اسلامي براي سياست خارجي ايران
انقلاب اسلامي در دوراني از تاريخ سياسي كشورمان به وقوع پيوست كه اصل سكولاريزه شدن سياسي و فرهنگي حكومتها در دنيا جريان داشت و حكومت پهلوي به دليل وابستگي شديد سياسي، اقتصادي و نظامي به آمريكا، كشور را تبديل به مستعمرة سياسي واشنگتن كرده بود و يكي از حلقههاي مؤثر استراتژيهاي سياسي و امنيتي بلوك غرب در مقابله با بلوك كمونيسم به حساب ميآمد. محمد رضا پهلوي كه براي جلب بيشتر آمريكا در چارچوب به اصطلاح مدرنيزه كردن كشور اقدام به اجرايي كردن سياستهاي لائيسم و جا به جا كردن ارزشها و هنجارهاي ملي و مذهبي كرده بود و در روابط خارجي نيز با اطاعت محض از سياستهاي كاخ سفيد ستون فقرات استراتژيها، پيمانهاي سياسي وامنيتي واشنگتن در آن زمان به شمار ميآمد.[1] . پيام انقلاب، ويژه نامه، شماره 361، بهمن ماه 77، ص 10.
[2] . همان، ص 10.
[3] . نشريه شما، 10/10/77.
[4] . روزنامه جام جم، 31/3/82.
@#@
در آن زمان ايران به سبب داشتن سياست خارجي وابسته به بلوك غرب علاوه بر اين كه رابطه خود را با ملت و اعتقادات آنها در داخل قطع كرده بود، رابطه و تعامل با جهان اسلام نيز در قاموس خارجي وي جايي نداشت. دگرديسي ناشي از انقلاب اسلامي، فصل جديدي از روابط حاكميت با مردم در داخل و در روابط با جهان اسلامي و جهان آزاد را به وجود آورد و به عبارتي انقلاب، ايران را از حالت مستعمره سياسي بيرون آورد و به كشور كاملاً مستقل در تصميمگيري و سياست سازي مبدل كرد و معادلات سياسي امنيتي منطقه را دچار فروپاشي و بهم ريختگي جدي كرد.
در سايه رهبري حضرت امام (ره) عصر استراتژي دو ستوني نيكسون ـ كيسينجر كه ايران ستون نظامي آن را تشكيل ميداد و به عنوان ژاندارم منافع آمريكا و رژيم صهيونيستي عمل ميكرد، به پايان رسيد و به طور خودكار ايران از حالت اقماري بيرون آمد. در همين زمان بود كه در چارچوب مصوبات شوراي انقلاب، كشورمان از پيمان آمريكايي سنتو (ايران، تركيه، افغانستان) خارج شد و اين پيمان با خروج ايران از آن عملاً متلاشي شد.
از ديگر اقدامات انقلابي، اشغال لانه جاسوسي در 13 آبان 58 و ناتواني كاخ سفيد در تصميم گيري مؤثر درباره چگونگي برخورد با اين واقعه بود كه هيبت و اقتدار مصنوعي غرب را در افكار عمومي داخل و منطقه شكست. اين تحول كه امام از آن به عنوان انقلاب دوم ياد كردند از نوادر اقدامات در تاريخ سياسي كشورهاي محكوم جهان دو قطبي، در آن زمان محسوب ميشد كه فضاي رعب و وحشت حاكم بر جهان اسلام را شكست و شهامت و انگيزه برخورد آن را به وجود آورد.
از ديگر نتايج انقلاب اسلامي جابجايي تهديدات و معيارهاي دوستي و دشمني ميان ايران با جهان اسلام بود كه قطع رابطه با آمريكا و رژيم صهيونيستي و رژيم آفريقاي جنوبي در همين راستا بود. اين در حالي بود كه رژيم پهلوي عملاً به پايگاه صهيونيسم بين الملل در منطقه تبديل شده بود و در زمينههاي سياسي و اقتصادي از مهرههاي اصلي وابستگي به تشكيلات صهيونيسم جهاني بود و تنها متحد رژيم صهيونيستي در منطقه محسوب ميشد و در مقابل دين و دولت جهان اسلام قرار داشت.
انقلاب اسلامي نه تنها با آمريكا و رژيم اسرائيل قطع رابطه كرد. بلكه طرح جدي و عملي و عيني مبارزه با آنها را ارائه كرد كه بعدها به عنوان الگوي استراتژي مبارزاتي ملتها و نهضتهاي آزادي خواه در منطقه و جهان قرار گرفت. در فرايند ديپلماسي ايران شاهد رخدادهاي بزرگ با اشكال و بعضاً ماهيت متفاوت هستيم كه نظام با اقتدار و حفظ استقلال به مبارزه با آن رفته و از مديريت خارجي خود براي ديگران الگوسازي كرده است، از جمله در سناريو دادگاه ميكونوس كه با اعتماد و اقتدار تمام عمل كرد و سازندگان آن را كه از حمايت پانزده كشور اروپايي، آمريكا و رژيم صهيونيستي برخوردار بود؛ ناكام گذاشت و يا در بحرانهاي زنجيرهاي پس از 11 سپتامبر در حالي كه در قضيه افغانستان سكوت مرگباري بر جهان حاكم بود و ديپلماسي جهان چشم به كاخ سفيد داشت و جهان يكپارچه سياست دنباله روي را پيشه كرده بود. مقام معظم رهبري در يك موضع حكيمانه مستقل و با لحاظ اصل عزت و مصلحت نظام، فضا را شكستند و جهان را به حيرت واداشتند و راهبرد انحصاري بوش مبني بر كشورها يا با ما هستند يا عليه ما را با اعلام اين راهبرد كه ما نه با شما هستيم نه با تروريستها به چالش كشيدند.
در بحران اخير عراق نيز شاهد ديپلماسي فعالانه و متناسب با منافع و مصالح هستيم. پس از شكستن فضاي سنگين ناشي از يازده سپتامبر بود كه جهان حتي كشورهاي اروپايي با تأسي از مديريت بحران ايران، انتقاد از سياست خارجي آمريكا را در دستور كار خود قرار دادند كه ما در اشغال عراق و مسأله سلاحهاي هستهاي ايران شاهد آن هستيم.
شكست سياستهاي سلطه طلبانه آمريكا و ايستادگي و پايداري در مقابل فشارهاي غرب به ويژه آمريكا يكي ديگر از دستاوردهاي بزرگ انقلاب اسلامي است. ناكامي در سياست تحريم آمريكا عليه ايران، چالش و ناكامي در استراتژي نظم نوين آمريكا در جهان پس از فروپاشي بلوك شرق، مانع سازي جدي در جهاني شدن آمريكا، شكست طرحهاي آمريكا در خاورميانه، شكست طرحهاي آمريكا در حوزه درياي خزر و آسياي مركزي و قفقاز، عدم دستيابي به اهداف اساسي در حمله به افغانستان و عراق و... از جمله تقابل موفقيت آميز جمهوري اسلامي در برابر سلطه جهان آمريكا بود.
2/ 2. دستاوردها براي كشورهاي منطقه
الف. تجديد حيات اسلام در افكار مسلمانان؛ در زماني كه دين و معنويت در انزوا بود و لائيك و ليبراليسم حاكميت داشت و اسلام محدود به امور فردي بود و در مساجد زنداني شده بود بار ديگر نداي امتزاج دين و سياست در ميان انديشمندان، مراكز علمي و تحقيقات و افكار و رفتار ملتها نمايان شد. به نوشته هفته نامه آلماني اشپيگل، انقلاب اسلامي به رهبري امام خميني (ره) حيات تازهاي به مسلمانان در سراسر جهان بخشيد و اسلام مبارزترين مذهب دنيا با انرژي انقلاب خود 2/1 ميليارد مسلمان را برانگيخت و آنان را براي تشكيل حكومت الله در زمين به حركت درآورد.[1]
دكتر ميشل جانسون در مقالهاي در نشريه «ژئوپوليتيكان استراتژيك» مينويسد: جامعه مسلمين (پس از انقلاب ايران) از حالت ضعف و ناتواني خود خارج شد و به يك قدرت تبديل شد.[2] بيداري سياسي جهان اسلام را ميتوان در صحنه مبارزات انتخاباتي، گرايش انتخاباتي، گرايش به ايجاد تحزب، تشكلهاي سياسي، هستهها و جنبشهاي مقاومت در ابعاد مبارزات سياسي و مسلحانه عليه آمريكا و صهيونيسم كه در چند سال اخير روند تصاعدي در بيشتر جهان به خود گرفته است، مشاهده كرد كه الهام پذيري آنها از الگوهاي سياسي و مبارزاتي انقلاب اسلامي را ميتوان در گفتار و نوشتارهاي آنها به عينه ديد.
ب. ظهور جنبشها و نهضتهاي اصول گراي در منطقه؛ پس از انقلاب اسلامي اصول گرايي در قالب احزاب و جنبشهاي متعدد ظهور يافت و شتاب فزايندهاي گرفت، انتفاضه فلسطين، سازمانهاي حماس، جهاد اسلامي، احياي مجدد انديشه نابودي اسرائيل، حزب الله لبنان، جبهة اسلامي سودان، جبهه نجات اسلامي الجزاير، رشد اسلام گرايي در تركيه، احزاب و جنبشهاي مبارزه جهادي در افغانستان در دوران اشغال به اعتراف مقامات غرب عمق استراتژي نفوذ ايران محسوب ميشوند؛ از نمودهاي عيني آنهاست. «رولو» اسلام شناس فرانسوي، در نشريه مطالعاتي فلسطين در خصوص تأثير انقلاب بر جهان اسلام ميگويد:
«پس از فوت عبدالناصر، خلأيي در خاورميانه عربي پديد آمد كه رهبران ناسيوناليست و مليگراي عرب يا احزاب چپ گرا و ماركسيست نتوانستند آن را پر كنند و در پايان، اسلام در عرصه مبارزات سياسي ظاهر شد و آن خلأ را پر كرد.»[3]
«اسحاق رابين» وزير دفاع وقت اسرائيل، اسلام را يك تهديد معرفي ميكند و ميگويد: «دشمني ايران پس از انقلاب اسلامي به صورت يك دشمني ايدئولوژيك و دشمن واقعي در آمده و خطر افكار تند مذهبي در ايران از هر خطري براي اسرائيل بيشتر است.» و در همين راستا «ابا آبان» نظريه پرداز صهيونيستي و وزير خارجه وقت اسرائيل ميگويد: «انقلاب اسلامي، كوته انديشي نيست بلكه فصل جديدي در تاريخ ايده است. من احساس ميكنم اين ايده در منطقه خاورميانه شيوع يافته و پيروزي انقلاب اسلامي بيانگر اين پديدههاست.»[4]
«صالح عوض» نويسنده عرب در كتاب انتفاضه آورده است: «جهان عرب از 1967 تا سال 1982 (شكل گيري انتفاضه) راههاي گوناگون فلسطيني و دولتهاي عربي را آزموده و شكست طرحهاي سياسي را به چشم ديده بودند و دريافته بودند كه اين شعارها زينت خود را از دست دادهاند و ديگر اميدي به نابودي اسرائيل و يا كمرنگ شدن حاكميت آن نبود ولي پس از انقلاب اسلامي متوجه شدند خداوند سرنوشت هيچ كسي را تغيير نميدهد بلكه خود آنها بايد اقدام كنند... جنبش جديد مردم فلسطين يا انتفاضه صرفنظر از عوامل متعدد شكلگيري آن بدون هيچ وابستگي يا سازماندهي قبل از جريانهاي سياسي وابسته به دولتهاي عربي با الهام از انقلاب اسلامي و توسط مسلمانان فلسطين شكل گرفت.[5]
در حال حاضر كشورهاي غربي به ويژه آمريكا به واسطه نفوذ اسلام سياسي ناشي از انقلاب اسلامي در جوامع اسلامي هراس دارند از اين كه انتخابات آزادي در كشورهاي اسلامي صورت گيرد، زيرا در اين صورت نتيجه اين انتخابات، پيروزي اسلام گراياني است كه تأثير جدي از انقلاب اسلامي و افكار امام خميني (ره) گرفتهاند.
ج. احياي حج حقيقي و ابراهيمي؛ تا قبل از انقلاب اسلامي حج يك حركت صرفاً عبادي بود و بعد سياسي آن مغفول مانده بود. امام (ره) حج را ميعادگاه وحدت مسلمانان در برابر زورمندان جهان و مركز برائت از مشركان معرفي كرد و ابعاد سياسي حج را زنده كرد. حضور قريب 5/2 ميليون مسلمان از سراسر جهان در حج به تجديد حيات اجتماعي و سياسي اسلام و صدور و بازتاب انقلاب سرعت بخشيده است.
احياي ارزشها، سنتها، آداب و رسوم اسلامي در ميان ملل مسلمان و بازگشت مسلمانان به هويت اسلامي و اصيل خود و احساس عزت و غرور از ديگر آثار انقلاب بر جهان اسلام بود كه منطقه را بار ديگر به عنوان نقطه استراتژي از نظر ژئو استراتژيك و ژئو پليتيك در اذهان زنده كرد و امروز شاهد شكلگيري و مبارزه گسترده هستههاي مقاومت متأثر از انقلاب اسلامي عليه اسرائيل و آمريكا در سراسر جهان هستيم و اين از بركات انقلاب اسلامي است و اين تأثير را ميتوان در گفتار دشمنان نيز كراراً مشاهده كرد.[1] . روزنامه جام جمهوري، 4/1/71.
[2] . همان.
[3] . همشهري، 19/11/72، ص 7.
[4] . همان.
[5] . دكتر ملكوتيان، انقلاب اسلامي، چرايي و چگونگي رخداد آن، جمعي از نويسندگان، 1370، ص 313.
@#@ «مارك گريكت» از اعضاي برجسته سيا در نشريه «انستيتو اينترپرايز» از ايران به عنوان خاستگاه الگوي مبارزاتي ياد ميكند و مينويسد: اگر تاريخ تكرار شود و ايران از بين برود جهان اسلام از بين خواهد رفت.»[1]
3/ 3. انقلاب اسلامي و ديگر جهانيان
انقلاب اسلامي از يكسو سبب رويكرد به دين، رشد گرايشهاي معنوي و تضعيف انديشه ماديگرايان شد و از سوي ديگر، الگوي مبارزاتي مردم تحت ستم در نقاط مختلف جهان گرديد و به ملتهاي دربند جهان آموخت كه چگونه خود را از زير سلطه و نفوذ بيگانگان نجات دهند و در واقع بزرگترين دستاورد انقلاب، درس آزادي و آزادانديشي براي مردم تحت سلطه در سراسر جهان بوده است.[2]
پروفسور جيمز بل، محقق آمريكاي در فصلنامه مسايل خارجي وزارت خارجه آمريكا در اين خصوص ميگويد: «موجي از هيجان تودهاي، اسلام را فراگرفته است، از يوگسلاوي و مراكش تا اندونزي و مالزي و فيليپين در شرق، اين اسلام نوظهور كه به لحاظ ايدئولوژيك منسجم است. در انقلاب 1979 ايران، در اشغال مسجد الحرام در مكه، ترور انور سادات در نوامبر 1981، در مقاومت لبنان و... انعكاس يافت. اين نيروي تودهاي كه غالباً به عنوان اسلام بنيادگرا توصيف ميشود از مرزهاي جغرافيايي گذشته، ايدئولوژي سياسي و رژيمهاي ملي را نيز فراگرفته است.»[3]
هربر روزنامه نگار سوييسي درباره تأثير انقلاب اسلامي و شعار حمايت از مستضعفين مينويسد:
«به دنبال انقلاب اسلامي، آمريكاي لاتين شاهد دهها كشيش بود كه با انتقاد از پاپ خواستار تجديد نظر در آيين كليساي واتيكان بودند.» اوج چنين روندي در احياي مسيحيت سياسي در نيكاراگوئه خود را نشان داد. چند سال پس از انقلاب نيز صدها كتاب در مورد نقش مذهبي در صحنه سياست و اجتماعي به بازارهاي جهان آمد و بسياري از دانشگاهها به تحقيق درباره مذهب پرداختند.[4]
به دنبال انقلاب اسلامي الهيات رهايي بخش به معناي پناه بردن به كليسا براي رهايي از مشكلات اجتماعي و سياسي؛ در آمريكاي لاتين رشد كرد و انجمنهاي مسيحي سياسي، افزايش چشمگيري يافت براي شناخت بيشتر در خصوص تأثيرات انقلاب در آمريكاي لاتين ميتوانيد به كتاب «فيدل كاسترو و مذهب» نوشته رهبر كوبا و كتاب «كليساي شورشي» تأليف كاميلو ترجمه جواد يوسفيان مراجعه كرد.
رهبري، مذهب، مردمي بودن نظام و سياستهاي مستقل و مقتدرانه نظام از خصلتهاي بارز و ماندگار انقلاب اسلامي است و آثار بنيادين در حوزه علوم نظري و رفتاري جهان به جاي گذاشت و تأثير حكم قتل سلمان رشدي نويسنده آيات شيطاني كه جهان غرب و شرق را در بهت فرو برد، نمودي از سياست مستقلانه نظام بود كه برغم بسيج تمام غرب هيچ گاه لغو نشد و علاوه بر اين كه زمينه هتك مقدسات مسلمانان در جهان را تضعيف كرد، الگوي استقامت و پايداري و مبارزاتي را به مسلمانان داد و بيداري آنان را تقويت كرد.
بيداري اسلامي و گرايش به دين اسلامي و انقلاب اسلامي در جهان چنان بود كه نيكسون در ترسيم خطوط استراتژي آمريكا براي جهان آينده اذعان كرد؛ تغيير در جهان سوم آغاز شده و باورهاي آن به مرحله طوفان رسيده است، ما قادر نيستيم آن را متوقف كنيم، در جهان اسلام بنيادگرايي اسلامي جاي كمونيسم را به عنوان وسيله اصلي دگرگون سازي قهرآميز گرفته است.
گريكت عضو برجسته سيا نيز در اظهاراتي مشابه ميافزايد: «اگر تاريخ تكرار شود و ايران از بين برود جهان اسلام از بين خواهد رفت.»[5]
انقلاب اسلامي، كشورهاي افريقايي را نيز تحت تأثير قرار داد. نلسون ماندلا رهبر كنگره ملي آفريقا و اولين رئيس جمهوري آفريقاي جنوبي پس از رهايي از آپارتايد، در جريان سفر به ايران اظهار داشت: انقلاب اسلامي ايران تحت رهبري امام خميني اميدهاي فراواني را براي قيام مردم آفريقاي جنوبي در مبارزه با بيعدالتي به همراه داشته است و بدون ترديد تاريخ هرگز نقش ايران اسلامي را فراموش نخواهد كرد.»[6]
در پايان به ارواح پاك شهداء انقلاب اسلامي درود ميفرستيم و اميدواريم از رهپويان راه سرخ شهادت باشيم.
[1] . رسالت، 11/12/82.
[2] . انقلاب اسلامي چرايي و چگونگي رخداد آن، ص 213.
[3] . همان.
[4] . روزنامه جام جم، خرداد 1360.
[5] . رسالت، 11/12/ 81.
[6] . روزنامه جمهوري اسلامي، چهارده مرداد 1371.
نویسنده : خبر نامه تيپ 83 امام صادق (ع)، ويژه نامه انقلاب اسلامي
منبع:
افزودن دیدگاه جدید