یکی از مواردی که پس از ماجرای ترور سردار شهید رشید اسلام حاج قاسم سلیمانی مطرح شد، بحث انتقام سخت از متجاوزین بود. شروع این انتقام سخت همراه با باران موشکی پایگاه عین الاسد آغاز شد و مهمترین انتقام را هم میتوان بحث خروج آمریکا از منطقه دانست که ضربه بزرگی به منافع و سیاستها و راهبردهای کلان آمریکا وارد خواهد کرد.
اما پس از ترور دانشمند هستهای آقای محسن فخری زاده، این سیل انتقام خواهیها رو به صعود گذاشت و مردم از گوشهکنار مملکت اقدام به مطالبه انتقام سخت کردند. گرچه دراینبین دو جریان و نگرش در داخل کشور شکل گرفت. جریانی که این ترورها را کار اسرائیل و بهمنظور ایجاد تلهی تنش میدانست.[1] تله و فریبی که در آن کشور را مجبور کنند تا با درگیری نظامی با آمریکا، زمینه هرگونه مذاکرات را از بین ببرد. این طرز تفکر توسط عدهای از اصلاحطلبان و غربگرایان در مملکت شکل گرفت.
اما در مقابل آن تفکر دیگری نیز وجود داشت، تفکری که خواهان مقابله بهمثل و حذف فیزیکی سران رژیم صهیونیستی و نخبگان آنان بود. بسیاری از پیروان این تفکر نظام را به مسامحهکاری و محافظهکاری متهم میکنند و معتقدند جمهوری اسلامی بیشازحد و اندازه از کشورهای غربی هراس دارد و باید کاملاً انقلابی عمل کرده و با موشکباران مراکز حساس و ترور افراد سرشناس آنان زمینه مقابلهبهمثل را فراهم نماید.[2]
اما دراینبین تفکر دیگری نیز وجود دارد و نام آن، تفکر راهبردی است. در تفکر راهبردی مسئله، دیگر فقط یک انتقام ساده نیست. بلکه بازی در یک شطرنج بسیار پیچیده است که گاهی مستلزم حمله موشکی، ترور شخصیت و گاهی نیز صبر استراتژیک و یا برنامهریزی کلان برای انتقام سخت است. مسلماً مردم ما در قبال این حجم از ترورها انتقام میخواهند و این انتقام برگرفته از احساسات پاک آنان و امری کاملاً عقلانی و منطقی است. کسانی که بیهوده میترسند و بهنوعی همگان را دعوت به سکوت در برابر انتقام میکنند، مسلماً انسانهای خودفروخته و به دنبال غرب هستند. بهگونهای که حتی اگر کشورهای غربی حاضر شوند نخبگان و اثرگذاران، آنان را هم ترور کنند اینان باز به خاطر گوشه چشمی، نگاه کشورهای غربی حاضرند از ترور نخبگان خود چشمپوشی نمایند.
دسته دوم نیز افرادی هستند که بعضاً چهرههای موجه و فضای مذهبی دارند، اما شوق و عطش انتقام و بیصبری نسبت به اتفاقات پیشآمده موجب آن شده است که نظام را به مسامحهکاری و دادن شعارهای پوچ و توخالی متهم نمایند. هردوی این گروهها در مسیر درستی قرار ندارند؛ اما مسیر درست چه چیزی است؟
مسلماً انتقامی که از خشم و غضب لحظهای برآمده باشد نمیتواند پاسخگوی جنایتهای رژیم صهیونیستی باشد. اگر آنان به حذف فیزیکی شهید فخری زاده روی آوردهاند به خاطر این است که سالها برنامهریزی و آیندهنگری داشتهاند و قصد دارند تا با اینگونه اعمال و حرکات یک بازی دوسر برد را برای خود آغاز نمایند؛ اما دراینبین بهترین کاری که جمهوری اسلامی ایران میتواند انجام دهد، انتقامی سخت اما منطقی و راهبردی از رژیم صهیونیستی است.
برای مثال پس از شهادت شهید حاج قاسم سلیمانی مقام معظم رهبری صحبت از انتقام سخت کردند؛ اما در مقام عمل شاهد این بودیم که صرفاً چند موشک به یکی از پایگاههای آمریکا در عراق زده شد. شاید برای مخاطب سؤال شود که آیا انتقام سخت صرفاً در پرتاب چند موشک خلاصه میشود؟
باید جواب داد که مهمترین بحث انتقام سخت نابودی منافع آمریکا در منطقه است. ایالاتمتحده آمریکا به خاطر وجود منافع کلان در خاورمیانه سود سرشاری از حضور نظامی در این منطقه میبرد و اگر این دست متجاوز در منطقه قطع شود نهتنها دچار ضرر و زیان هنگفت و حتی ورشکستگی اقتصادی خواهد شد بلکه جایگاه ابرقدرتی خویش را نیز از دست خواهد داد. چراکه خاورمیانه کلید کنترل کشورهایی مانند روسیه و چین که اصلیترین رقبای آمریکا هستند میباشد؛ بنابراین میبایست نسبت به انتقام سخت و منطقی توجه ویژه داشت و نگاههای غرب گرایانه و انتقامهای لحظهای را ملاک عمل قرار نداد. امید است هرچه سریعتر با ظهور و بروز اثرات انتقام سخت، التیامی بر زخم مردم داغدیده جمهوری اسلامی ایران فراهم گردد.
[1] yun.ir/no24k
[2] yun.ir/yxpvu6
افزودن دیدگاه جدید