برای قضاوت دربارهی افراد، لازم است مجموع سخنان، رفتارها و مواضع آنان را مورد ارزیابی قرار داد و با انصاف و استدلال به یک نتیجهی عادلانه دست یافت. در غیر اینصورت، هر ارزیابی و اظهارنظری دربارهی افراد و شخصیتها صرفاً از روی گمانهزنی، احساسات و یا اغراض نادرست خواهد بود که فاقد وجاهت، دقت و صحت است. این روزها و به خاطر مرگ یکی از خوانندگان معروف ایرانی به نام محمدرضا شجریان، حرف و حدیثهای مختلفی دربارهی شخصیت و سوابق او مطرح میشود که چون باعث برخی سوءاستفادهها و موجسواریها شده است، باید به آن به شکلی عادلانه و روشن، پرداخته شود تا هر خوانندهی منصف و جویای حقیقتی به سمت یک نتیجهی صحیح، راهنمایی شود.
شاید سال 1388 و اتفاقات رخ داده در حین و پس از برگزاری انتخابات ریاست جمهوری را بتوان به عنوان نقطهی عطف زندگی این آوازخوان مشهور به حساب آورد که مواضع و سخنان بحثبرانگیز، جنجالی و غیرمنطقی او سبب شد تا به ابزاری در پازل ضدانقلاب، تبدیل و از شهرت و مهارت او در خوانندگی، در جهت خواستههای سیاسی و جناحی دشمنان تابلودار انقلاب، سوءاستفاده شود. نکتهی قابل توجه این که شجریان، دلیل عصبانیت و تندروی خود را در جریان انتخابات 88 در دو نکته بیان کرده است: اول نتیجهی انتخابات که دلخواه او نبود و دوم اینکه نامزد پیروز آن انتخابات به مردم گفت خس و خاشاک! شجریان در شهریور سال 88 در گفت و گو با صدای آمریکا گفت: «اين انتخابات نبايد چنين نتيجهای میداشت، دل هر دردمندی را به درد میآورد وقتی میبينيم جواب مردمی كه گفتند رأی من چه شد اين بود.» شجریان همچنین در مصاحبه با بیبیسی گفت: «در شرایطی که مردم در بهت و حیرت هستند و به گفته آقای احمدینژاد، خس و خاشاک به حرکت درآمدهاند، صدای من در صدا و سیما جایی ندارد. صدای من صدای خس و خاشاک است و همیشه هم برای خس و خاشاک خواهد بود.»
این در حالی است که اولا نتیجهی انتخابات 88 با رأی اکثریت رقم خورد و اگر خوشایند جناب شجریان نبود، نباید میل خود را بر رأی وانتخاب مردم، ترجیح میدادند. علاوه بر این که یکی از دلایل اصلی تحریک فریب برخی هوادارن موسوی، امثال شجریان بودند که بدون سند و مدرک، بر طبل توخالی تقلب کوبیدند و احساسات بعضی را جریحهدار نمودند. ثانیاً نامزد پیروز آن انتخابات در ابتدا چهل میلیون نفری که رأی داده بودند -شامل هواداران خودش و رقیبش- را تکریم کرد و سپس به آشوبگران، لقب خس و خاشاک داد! اینکه جناب شجریان، قدرت درک این واقعیت را نداشت و به این دروغ بزرگ، دامن میزد هم از نکات مهمی است که دربارهی شناخت وی باید مورد نظر قرار بگیرد.
متأسفانه شجریان در مخالفت با اسلام هم سخنان نامناسبی به زبان آورده است که نشانهی دیگری از شناخت باطن او است. وی در مهر ماه سال 1390 و در مصاحبه با صدای آمریکا اظهار داشت: «اینها هرگز با هنر کنار نمیآیند، هرگز و هرگز! همچنان که در طول 1400 سال با هنر کنار نیامدند، باز هم نخواهند آمد.» وی همچنین در دخالتی آشکار نسبت به حکم فقهی صدای زن به مخالفت غیرمنطقی با حرمت آن پرداخت که حاکی از روحیهی خاص او دارد. وی در اظهارنظری عجیب گفته بود: « با ممنوع كردن بانوان از خوانندگی، بخشي از موسيقی را حذف كردند، مگر میشود صدای سوپرانو در موسيقی نباشد؟ اميدوارم روزی به اين نتيجه برسند صدای زنها باعث تحريك مردها نمیشود، چطور صدای مردها باعث تحريك زنها نمیشود؟» تعجب از این است که آقای شجریان در حوزهی فقهی که هیچ سررشته و تخصصی در آن نداشت، این چنین اظهارنظر میکند و خود را صاحب حق برای دخالت در فقه هم میداند! همچنین شجریان در سال 1389 در پاسخ به سؤال خبرنگار شبکه تلویزیونی اس.بی.اس استرالیا دربارهی آوازخوانی دخترش گفت: «آنها راه خودشان را میروند و میگویند قوانین الهی است و قابل تعویض نیست...آنها کار خودشان را میکنند و ما هم کار خودمان را میکنیم.» این اظهارات شجریان در حالی انجام شد که اگر انقلاب اسلامی بر اساس تعالیم دینی اسلام، به مقابله با موسیقیهای مخرب و فاسد نمیپرداخت، هیچگاه زمینهی رشد آثار سنتی موسیقی ایرانی فراهم نمیشد و امثال شجریان هرگز نمیتوانستند به عرض اندام بپردازند. سخنان ساختارشکنانهی شجریان، آن هم در رسانههایی که به مخالفت با اسلام و انقلاب شهرت دارند، جز آب به آسیاب آنان ریختن و مخدوشکردن چهرهی اسلام و انقلاب چه ثمر دیگری داشت؟ این اقدام تا جایی ناپسند و مذموم بود که با اعتراض برخی همراهان و همکاران قدیمی او مثل مرحوم استاد محمدرضا لطفی همراه شد. گلایهی دیگر مرحوم لطفی از شجریان به ماجرای قطعهی معروفِ «ایران؛ سرای امید» مربوط میشود که متعلق به محمدرضا لطفی بود اما جایزهی آن را شجریان گرفت و هیچ حرفی از خالق اصلی آن هم نزد![1] عجیب این جا است که شجریان در مصاحبه با بیبیسی فارسی دربارهی تصنیف «ایران؛ ای سرای امید» میگوید: آن آهنگ، یک حالت رستاخیزی را در جامعه نشان میدهد اما دیدم که اینها روی این آهنگ، تصویر آقای خمینی را نشان میدهند که دارد از پلههای هواپیما پایین میآید، خب من این آهنگ را برای ایشان نخواندم که! و دیدم که صدا و سیمای جمهوری اسلامی دارد از آهنگهای من سوءاستفادهی اینجوری میکند! به نظر میرسد این حجم از بیمعرفتی و قدرنشناسی شجریان، قابل توجیه نباشد و این اظهارات، حکایت از مسائل دیگری داشت که بعضی اوقات در کلام خود او نیز بروز میکرد. مثلا اینکه در همان مصاحبه به بیبیسی گفته بود: «حقیقتش من از اولش هم انقلابی نبودم ولی دور و بر من همهاش افرادی بودند که گرایش سیاسی و چپی داشتند و مجبور بودم توی آن بچهها باشم، چون اطراف من همه سیاسی حرف میزدند.» البته پس از همهی استفادههای ابزاری که از شجریان شد، وی در یک مصاحبه در سال 95 اعلام کرد که «در نظام جمهوری اسلامی که همه آن را پذیرفتند، یک آدمی میآید یک کار اشتباهی میکند. ما به او تذکر میدهیم. این تذکر دلیل آن نیست که با نظام جمهوریت مخالفیم.»[2]
حضور در مهمانی کارمندان بیبیسی فارسی در حالی که دختر نیمه عریان او نیز همراهیاش میکرد و عکس یادگاری با گوگوش -در حالی که دست در گردن او انداخته بود- از نکات تاریک زندگی شجریان است.[3]
همچنین یک نکتهای که این روزها دربارهی آن صحبت میشود، عدم پخش آثار شجریان از سیمای جمهوری اسلامی است. این در حالی است که شجریان در سال 1388 در نامهای به رئیس سازمان، اعلام کرد که راضی به پخش آثار خود از تلویزیون نیست![4] تا پیش از این، هم آثار شجریان از صدا و سیما پخش میشد و هم خود او در برخی برنامهها حضور داشت. البته موجسواران سیاسی و اجتماعی کاری به این واقعیت ندارند و به کار خود برای نیل به اغراض موردنظر مشغول هستند!
به هر صورت، ذکر موارد متعددی از سخنان و اقدامات شجریان، با این هدف انجام شده است که مخاطب را برای رسیدن به یک نتیجهی عادلانه دربارهی شخصیت او کمک و همراهی نماید تا در کشاکش بهرهبرداریهای سیاسی مرسوم و رایج، دچار خطای در تحلیل نشوند و با طناب پوسیدهی برخی افراد به چاه نروند.
پینوشت:
[1] آیا شجریان پاسخی برای این پرسش ها دارد؟
[2] کدام را باور کنیم؟
[3] پایان مبتذل داستان شجریان+10عکس
[4] اعتراض مجدد شجریان به پخش آثارش از صدا و سیما
افزودن دیدگاه جدید