نمایش روزهای اخیر در به صفکردن برخی کشورهای عربی برای اعلام عادیسازی رابطه با رژیم صهیونیستی -که ظاهراً ادامه خواهد داشت و دولتهای حقیر بیشتری را شامل خواهد شد- اهداف متعددی را دنبال میکند که صرفنظر از امکان یا عدم امکان دستیابی به آن اهداف، باید مورد توجه و مداقه قرار بگیرند تا تحلیلها و راهکارها برای شناخت این جریان و چگونگی مقابله با آن از صحت و انسجام قابل قبولی برخوردار باشد.
از سال 1948 میلادی که تخم لق و فاسدی به نام اسرائیل را در سرزمین اسلامی فلسطین کاشتند تا به پایگاهی برای مداخلات و تجاوزات استکبار جهانی و صهیونیسم بینالملل تبدیل شود تا به امروز که 72 سال میگذرد، حفظ و حراست از این رژیم اشغالگر، در اولویت نخست و از برنامههای دائمی بنیانگذران آن بوده است. اگر چه گمان اولیه این بود که با کشتار صاحبان اصلی سرزمین فلسطین و تخریب خانههای آنان، به فاصلهی کوتاهی میتوانند مشروعیت وجود کشوری به نام اسرائیل را ترویج و تثبیت کنند، اما تجربهی این هفت دهه نشان داد که نمیتوان روی خون مظلوم، بنای محکم و قابل اعتمادی ساخت! از این رو، هر چه که از عمر این دولت اشغالگر و نامشروع گذشت، بر انزوای او و انزجار از او افزوده شد و همین چالش کشنده و مهلک، باعث شد تا حامیان اسرائیل، هر از گاهی، به دنبال تقویت و تحکیم آن برآیند و آن را از سقوط و فروپاشی نجات دهند که توافقنامهی ننگین و نافرجام «کمپ دیوید» و عادیسازی روابط کشورهایی مثل مصر و اردن با این رژیم در سالهای گذشته، به همین دلیل انجام شده است. اکنون نیز همین هدف، با ترفند دیگری در حال اجرا است و طرحهایی مثل معاملهی قرن و یکی از بخشهای آن، یعنی به صفکردن چند دولت حقیر و ضعیف عربی برای اجرای نمایشنامهی مشروعیتبخشی به اسرائیل غاصب، در همین راستا ارزیابی میشود. البته بخش دیگری از معاملهی قرن، چند ماه پیش به وقوع پیوست که دونالد ترامپ با به رسمیت شناختن قدس به عنوان پایتخت اسرائیل، لغو کمکهای مالی آمریکا به نهادهای بینالمللی کمک به آوارگان فلسطینی و به رسمیت شناختن تمامیت ارضی رژیم صهیونیستی در جولان اشغالی را به اجرا گذاشت.
امروز بر همگان آشکار شده است که رژیم صهیونیستی در بدترین شرایط خود قرار دارد و دچار انزوای بیسابقهای است؛ چرا که از یک طرف، توان خروج از مخمصهی چند گروه و حزب فلسطینی و لبنانی را ندارد و علاوه بر خروج مفتضحانه از جنوب لبنان، جنگهای متعددی را فقط در ظرف 22 و 8 روز باخته است! از سوی دیگر، حمایت از داعش برای تحقق آرزوهای صهیونیستها هم نقش بر آب شد و نه تنها موفقیتی کسب نکردند بلکه با حضور نیروها و پایگاه ایرانی در نوار مرزی جولان مواجه شدند که مثل سایهی مخوفی آنان را آزار میدهد. برای نجات اسرائیل از چنین گرفتاری و تنگنایی، آمریکا دست به کار شد تا عادیسازی روابط را در دستور کار قرار دهد و از این راه، به ایجاد تنفس مصنوعی برای این رژیم دست بزند.
خود آمریکا نیز پس از تحمل مخارج هفت تریلیون دلاری در منطقه، با شکست سنگینی مواجه شد و برای پوشاندن این شکست سنگین، نیاز به اجرای چنین بازی و نمایشنامهای داشت تا حواس افکار عمومی را نسبت به کاهش چشمگیر ابهت و قدرت خود پرت نماید.
آمریکای پرادعا هنوز سنگینی حملات جانانهی ایران به پایگاه خود در عراق را احساس میکند و به خوبی میداند که چه آبرویی را از دست داده است؛ مخصوصاً که پس از آن حملات، توان و جرأت انجام هیچ واکنشی را نداشت. مقامات کاخ سفید به خوبی درک کردند که تهدیدهای ایران هرگز توخالی نیست و میتواند به پایان حضور آمریکا در منطقه منجر شود. از این رو، یکی از اهدافِ آشکارسازی روابط با رژیم صهیونیستی، تظاهر به اقدام در جهت مهار قدرت ایران تشخیص دادند که با صحنهگردانی چند دولت حقیر عربی، به وقوع پیوست کوشنر -داماد و مشاور یهودی ترامپ- نیز به صراحت آن را بر زبان آورد.
از اهداف مهم دیگر، میتوان به انتخابات 2020 در آمریکا اشاره کرد و دست خالی ترامپ، که برای کسب مجدد آرا، نیاز به دستاوردسازی و القای موفقیت دارد.
منابع نفتی وسیع کشورهای عربی خائن را باید قطعا و حتما یکی دیگر از اهداف آشکارسازی این روابط دانست. کاملا واضح است که این رابطه، میخواهد از یک سو به تأمین نیازهای انرژی در اسرائیل بپردازد و از سوی دیگر، دلارهای حاصل از این معاملات را از طریق فروش تسلیحات نظامی، دوباره به جیب آمریکا و اسرائیل برگرداند.
هدف مهم دیگر این است که با این توافقات، زمین و صحنهی درگیری رژیم صهیونیستی با دشمنان خود به بیرون مرزهای این رژیم کشیده میشود و این هدف، با امضای یک توافق امنیتی و نظامی محقق خواهد شد که نتیجهاش -به زعم صهیونیستها- به تأخیر انداختن سقوط اسرائیل خواهد بود.
این اهداف اگر چه روی کاغذ، بسیار شیرین و دستیافتنی جلوه میکنند ولی حقیقت این است که نه آمریکا و رژیم صهیونیستی و نه کشورهای خائن و حقیر عربی، به آنها نخواهند رسید. دربارهی امارت و بحرین و ... باید گفت که اگر فقط به سرنوشت محمدرضا پهلوی دقت میکردند، متوجه میشدند که چنین اقدامی نفع و فایدهای برای آنان نخواهد داشت و اگر شاه ایران توانست با نوکری آمریکا به هدف خود برسد، آنها نیز خواهد توانست! آمریکا و اسرائیل هم گر چه شاید در کوتاهمدت و صرفا از بعد روانی، دستاورد کوچکی داشته باشند، اما در بلندمدت، قطعا به ضرر آنها تمام خواهد شد چون اولا جبههی مقاومت در برابر اشغالگری فلسطین، اکنون از ناخالصیهایی مثل امارات و بحرین و ... پاک شده و دیگر به آنان تکیه نخواهد کرد تا از پشت خنجر بخورد؛ کما اینکه یکی از دلایل اصلی تأخیر در آزادسازی قدس شریف، همین موضوع بوده است. ثانیاً قدرت و محوریت ایران -به عنوان حامی صادق فلسطین و مسلمانان- در دنیای اسلام و نیز در نظر آزادگان جهان، تثبیت خواهد شد و دیگر فریب مسلمین دنیا فریب ظاهرسازی و نفاق دولتهای عربی در پرچمداری جهان اسلام را نخواهند خورد که در نهایت به شیوع و گسترش اسلام ناب و کوتاهشدن دست دشمنانی مثل آمریکا و اسرائیل منجر خواهد شد. انشاءالله
افزودن دیدگاه جدید