این روزها باید نام "جرج فلوید" را سرآغاز یک تحول دانست تاجایی که با قتل او بدست پلیس آمریکا، تلنگری در مردم آمریکا و جهان علیه هرگونه نژادپرستی و تبعیض ایجاد شده است. تحولاتی که حداقل در دو دههی گذشتهی این کشور بیسابقه بوده است. مهم بودن این تحولات را میتوان در دستور ترامپ به نیروهای مستقر ارتش در نیویورک و کارولینای شمالی و اعزام به مینیاپولیس دید که این اتفاق پس از ۲۸ سال رخ میدهد و از سال ۱۹۹۲ که ارتش برای مهار شورشها به لسآنجلس اعزام شد، چنین رویدادی مسبوق به سابقه نیست. از طرفی این تحرکات و اعتراضات تنها محدود به کشور آمریکا نشده و در بسیاری از کشورهای اروپایی در حال انتشار است لذا در کشورهایی مانند اسپانیا، ایتالیا، انگلیس و همچنین در آلمان و کانادا نیز تظاهرات اعتراضی مشابهی برگزار شده است.
این روزها باید چهرهی دولتمردان آمریکا را چهره چرک آلودی دانست که آلودگیهای با طعم تبعیض و نژادپرسیتی درونی که در درون حکومت آن و نوع نگاه به انسان و بشر جمع شده بود، در حال خارج شدن است و همچنین عدم مدیریت و بیتدبیری و ناتوانی قدرت مرکزی آمریکا را که داعیه دار مدیریت جهاتی است را به وضوح در چهرهی دولتمردان آمریکا مشاهده کرد.
آمریکایی که در چند دههی گذشته بسیار مغرورانه و متکبرانه خود را مهد دموکراسی در جهان نشان میداد و همواره برای دیگر کشورها نسخهی دموکراسی میپیچید و سفارش به دموکراتیک تر شدن میکرد، امروز خود با نقض قوانین اولیهی حقوق بشری و دموکراسی مواجه است.
با وجود اعتراضات مردمی آمریکا و خشم جهان غرب، از نوع نگاه به انسان و حکومت بر آنها باید اینطور تعبیر کرد که مکتب مارکسیسم فرو پاشیده است و فریادهای اضمحلال مکتب لیبرال دموکراسی غرب نیز به گوش میرسد. البته باید برای مردم غرب این نکته را روشن کرد که تا نتوانند نوع نگاه حکومتی را نسبت به خود تغییر دهند و بخواهند در همان مسیر گذشته با نگاه لیبرال دموکراسی پیش روند، باید جرج فلویدهای دیگری نیز قربانی شوند و همچنان قربانی میشوند، لذا آنچه مهم است اینکه آلترناتیوی در قبال لیبرال دموکراسی یافته و انقلابی دوباره باید در مغرب زمین اتفاق بیفتد. و همچنین باید متذکر شد که این اعتراضات در آمریکا، منجر به تغییر رژیم نمیشود زیرا مردم آنجا جایگزینی برای نوع حکومت لیبرال دموکراسی در کشورشان ندارند و کشور دومی به نام آمریکا وجود ندارد که از مخالفین و معترضین حمایت کند، حوادث رخ داده شده تقریبا ادامه دهنده ی موج ها ی دیترویت در سال 1967،لوس آنجلس در سال 1992می باشد که ریشه در اعتراضات نژادی داشته است.
براین اساس باید دانست که آرمان اصلی لیبرالیسم که هدف غایی هر لیبرالی در سیاست را تعیین میکند و آن دستیابی به حداکثر آزادی و خودمختاری ممکن و مسؤلانهی فردی، در جامعه است و همچنین دموکراسی که بر محوریت حاکمیت مردم، همچنین برابری سیاسی شهروندان و حکمرانی اکثریت همراه با رعایت حقوق بنیادی اقلیت است، این روزها در جامعهی آمریکا که سردمدار لیبرال دموکراسی میباشد، فروپاشیده و خدشه دار شده است.
پس خود آمریکا تیشهای شده است برای زدن ریشهی لیبرال دموکراسی...
افزودن دیدگاه جدید