درست در اواخر بهمن ماه سال گذشته بود که رهبر معظم انقلاب حضرت آیت الله خامنهای در سخنان خود آمریکا را به کشتی تایتانیک تشبیه کردند، پس از آن بود که در تفسیری از سخنان ایشان شهادت حاج قاسم سلیمانی را به مثابه کوه یخی خواندم که باعث غرق شدن این کشتی خواهد شد، هنوز مدت زیادی از شهادت سپهبد شهید قاسم سلیمانی نگذشته که مقامات واشنگتن با بحران مشروعیت مواجه شده اند. شاید خوش بینترین نظریه پردازان ضد امپریالیست نیز نمیتوانستند از وقوع چنین بحرانی در ایالات متحده در چنین مقطعی از زمان سخن بگویند، آن هم بوسیله کشته شدن یک رنگین پوست، که پیشتر نیز بارها شاهد چنین کشتارهایی توسط پلیس نژاد پرست ایالات متحده بودهایم.
آن هم درست در مقطعی که با پیدایش ویروس کرونا و گسترش آن در درون مرزهای جغرافیایی جمهوری اسلامی، برخی از مقامات ایالات متحده از لزوم استفاده از این فرصت و وارد نمودن ضربه، به ایران گرفتار شده در کرونا سخن می گفتند. اما ناگهان ویروسی که ایالات متحده و متحدین آن با ایجاد هجمه رسانهای، در جهت تنگتر نمودن حلقه تحریمهای جمهوری اسلامی و در جهت اجرای دکترین محاصره منطقهای تهران، در حال بهره برداری از آن بودند، با ورودش (ویروس کرونا) به ایالات متحده شرایط را دگرگون ساخت
چراکه با توجه به سهم بالایی از اقتصاد جهانی که در درون ایالات متحده قرار گرفته است بالتبع این کشور پتانسیل آسیب پذیری بیشتری در زمینه برخورد با این ویروس را داشت و همانطور که صدای ترکیدن یک بادکنک عظیم الجثه و ارتعاش ناشی از آن بسیار بیشتر و متفاوت از ترکیدن یک بادکنک در ابعاد کوچک تر از آن است. از همین رو به دلیل گستردگی و فربهگی اقتصاد آمریکا، ضربه ناشی از ویروس کرونا به آن، پس لرزههایی در مقیاسهای بزرگ از خود در درون جامعه آمریکا ایجاد کرد که ابعاد آن در مقایسه با سایر کشورها گستردهتر بود، چرا که در کشورهایی نظیر آمریکا که سیستم اقتصادی آنها بر پایه مالکیت خصوصی تعریف شده است اگر بنگاههای اقتصادی خصوصی دچار مشکل شوند بالتبع مردم نیز فرصت کاری خویش را از دست خواهند داد و در نتیجه دستمزدی نیز دریافت نخواهد کرد.
بر خلاف کشورهایی که نظام اقتصادی دولت محور دارند چرا که در این کشورها دولت در مواقع بحران و تعطیلی بنگاههای دولتی اقدام به تامین نیازهای کارکنان خویش می نماید. از اینرو با توجه به نوع سیستم اقتصادی حاکم بر ایالات متحده و از دست رفتن چند ده میلیون شغل در آن، مردم بدون دریافت هیچگونه درآمدی در شرایط بسیار بد اقتصادی قرار گرفتهاند و در همین شرایط انتشار تصاویر مرگ دردناک جرج فلوید باعث زبانه کشیدن شعلههایی از درون جامعه شد که در مدت زمان کوتاهی اکثر ایالتهای آمریکا را در برگرفت، که البته این شعلهها به گستره جغرافیایی ایالات متحده ختم نشد و تظاهرات گوناگونی در سایر نقاط جهان نیز در راستای حمایت از مردم آمریکا و بر ضد نژاد پرستی شکل گرفت.
اما فشار زیاد وارده ناشی از این اتفاقات در جایی نمایان تر می شود که مسئولین ایالات متحده سخن از دخالت و تلاش جمهوری اسلامی برای دامن زدن به گسترش این اعتراضات در آمریکا سخن می گویند.
اگر صادقانه و با یک نگاه رئالیستی به این موضوع نگاه کنیم باید به این نکته اذعان کنیم که رسانههای ایرانی هیچ گاه در سطح فضای بین المللی نتوانسته اند وارد فضای رقابتی با غولهای رسانهای آمریکایی شوند و شنیده شدن چنین سخنانی از مقامات واشنگتن بیشتر شبیه به یک طنز است که ناشی از فشار و وخامت شرایط درون این کشور است.
در حال حاضر به نظر میرسد ترامپی که در چارچوب پارادایم آشوب و دکترین بازیگر دیوانه هنری کسینجر به ایفای نقش بازیگر دیوانه میپرداخت در نقش خود غرق شده است و واکنشهای او در چند روز اخیر، تصویرگر چهرهی واقعی از ایشان بود که با تعبیر مقام معظم رهبری در استفاده از عنوان احمق درجه یک در توصیف دولتمردان کاخ سفید تطابق دارد، چرا که ترامپ دیگر پرده از نقاب دولتمردان آمریکایی برداشت و با کنار گذاشتن سیاست معاویه ایی، نشانههای فرمانروایی یزیدی را در پیش گرفت و با تعابیری نظیر استفاده از شوم ترین سلاح ها در تهدید تظاهر کنندگان آمریکایی نمایشی عریان از استفاده از قدرت و قدرت طلبی موجود در کاخ سفید داشت.
من معتقدم ترامپ در شرایط حاضر با یک بحران مشروعیت در جامعه آمریکایی مواجه شده است که در صورت ادامه یافتن شرایط حاضر، این بحران میتواند به تمام اندامواره حکومتی در ایالات متحده تسری پیدا کند. از دیدگاه من ترامپ به یک مهره سوخته در عرصه سیاسی تبدیل شده است که دیگر راهکارهای بنیادهایی نظیر هریتیج نیز در مشروعیت بخشی به او کاری از پیش نخواهند برد.
گرچه با توجه به وقایع صورت گرفته شانس ترامپ برای تکیه زدن به صندلی ریاست جمهوری کاهش یافته است اما این به معنای صفر شدن این احتمال نیست چرا که در عرصه علوم اجتماعی باید از احتمالات سخن گفت نه از قطعیت، ولی میتوان گفت که قرار گرفتن دوباره دونالد ترامپ در جایگاه ریاست جمهوری ایالات متحده میتواند تکرار یک اشتباه در درون ساختار حکومتی ایالات متحده باشد. چرا که این اشتباه میتواند تسری بخش بحران مشروعیت به تمام سیستم حکومتی در این کشور باشد و از طرفی باید پذیرفت که این اتفاقات خدشه جدی به جایگاه آمریکا به عنوان رهبر لیبرال دموکراسی وارد کرده است و حتی متحدین سنتی این کشور در شرایط فعلی حاضر به حمایت از دولتمردان کاخ سفید در زمینه برخورد با شهروندان آمریکایی نیستند.
در این عرصه شاهد تعبیری نو از شعار رئیس جمهور آمریکا «اول آمریکا» بودیم چرا که در عرصه واقعیت این شعار تعبیری بعکس پیدا نمود و تبدیل به « اول حکومت بر مردم امریکا» شد.
ما شاهد بودیم که حتی قبل از وقوع این حوادث ایالت متحده به دلیل برخوردار بودن از ابزارهای رسانهای قدرتمند در تلاش برای شکل دادن و ایجاد یک نگاه منفی در اذهان عمومی بر ضد ایران بود اما در شرایط کنونی کار بجایی رسیده است که حتی متحدین امریکا نظیر عربستان سعودی که مردم آن از پایینترین حقوق موجود در جوامع محروم هستند نیز در شبکههای خود نظیر العربیه اخبار مربوط به تظاهرات مردمی در ایالات متحده را پوشش میدهد. چرا که ابعاد این خیزش مردمی به حدی گسترده است که چشم پوشی از آن ناممکن شده است.
در حال حاضر کسی از امریکاییهایی که خود ناقض حقوق بشر هستند، شعارهای بشردوستانه و دغدغه های مبتنی بر حقوق بشری را نخواهد پذیرفت، اکنون این سلاح تهاجمی واشنگتن از کار افتاده است و مدعی در مقام متهم قرار گرفته است و از طرفی به نظر میرسد به دلیل بحران داخلی و چالش مشروعیت در امریکا، مقوله سیاست خارجی نیز تحت تاثیر این جریان قرار خواهد گرفت و امریکا را در موضعی پائینتر از گذشته قرار خواهد داد.
و از انجایی که متغیر سیاست همانطور که میتواند تاثیر پذیرنده از اقتصاد باشد میتواند موثر بر آن نیز واقع شود و این چالش سیاسی میتواند به بحرانهای اقتصادی ناشی از کرونا در ایالات متحده دامن زند و این باعث خواهد شد که با افزایش فشار اقتصادی یکبار دیگر شاهد سرباز کردن شکافهای اجتماعی در آمریکا باشیم.
و بدین ترتیب تایتانیک آمریکایی بیشتر از قبل به نقطه برخورد با کوه یخی نزدیک خواهد شد.
افزودن دیدگاه جدید