از درون هر تزی، آنتی تز آن تولید میشود. داعش تولد یافت چون قدرتهای جهانی آنتی تزی را برای یک ایدئولوژی اسلامی اهل بیتی نداشتند. ظهور یکباره انقلاب اسلامی پدیدهای بود که به دلیل از جان گذشتکی و شهادت طلبی برگرفته آموزههای حسینی گرچه علی رغم اینکه در جغرافیای محدودی رغم خورده بود. اما پتانسیل بسیار فراگیرتری از محدوده و چارچوب جغرافیای سرزمینی خویش داشت از اینرو ایده تشکیل داعش توسط حامیان بین المللیاش، آنتی تزی بود که برای مقابله با تز اسلام اهل بیتی جمهوری اسلامی شکل گرفت، چرا که هستند کشورهایی که به لحاظ فاکتورهای اقتصادی و شاخصههای قدرت شبیه ایران هستند ولی نفوذ یا حداقل پتانسیل نفوذ در معادلات منطقهای را در ابعاد ایران ندارند چرا که جمهوری اسلامی از فاکتوری منحصر به فرد برخوردارست.
آن همانیست که همواره از آن تعبیر به کلید طلایی تهران کردم و حتی هستند کشورهایی که در شرایط از لحاظ فاکتورهای اقتصادی بالاتر از ایران قرار گرفتهاند ولی از پتانسیل جمهوری اسلامی برخوردار نیستند شاید با آمدن الکاظمی در عراق در ظاهر اوضاع انطوری وفق مراد بود پیش نرفت ولی از یاد نبریم که صبر استراتژیک شاه کلید حل این مشکلات است، داعش بوجود آمد که جمهوری اسلامی در منطقه تضعیف شود ولی آنچه که شاهدش بودیم ژرف تر شدن نفوذ جمهوری اسلامی و جریان مقاومت در منطقه بود، چه در عراق و چه در سوریه و ... شاید در اینجا این مسئله طرح گردد که چه نیازی به این همه هزینه در سوریه بود وقتی که دولت سوریه همسو با ایران بود در جواب این مسئله اینگونه باید پاسخ گفت بوجود آورندگان داعش اگر بجای خلق داعش و پروژه ایجاد حفره امنیتی در منطقه اگر از ابتدا بجای این تز از فشار اقتصادی حداکثری بر دولت اسد یا عراق به منظور فاصله گرفتن از تهران را کلید می زدند هیچ کس نمی توانست تضمینی بدهد که این کشورها اکنون نیز در محور تهران قرار داشتند همانطور که مقامات عراقی نیز بارها اعلام کردند نمیخواهند قربانی اختلافات تهران - واشنگتن باشند اما از آنجا که طبق کلام الهی عسی ان تکرهوا شیئا و هو خیرا لکم ... چه بسا که چیزی اکراه داشته باشید ولی برای شما خیر باشد.
داعش، شری بود که دشمن ایجاد نمود و خیرش در این بود که حکومتهای دمشق و بغداد برای مبارزه با این چالش امنیتی بهترین گزینه پیش روی خویش یعنی همکاری با تهران را انتخاب کردند، گرچه جمهوری اسلامی هزینه سنگینی در این راه پرداخت کرد ولی نتیجه آن همانی شد که شهید سپهد قاسم سلیمانی در یکی از سفرهایش به عراق به این مضمون گفت که چه کسی در هنگام جنگ تحمیلی با عراق فکر میکرد یک روز ما در اینجا(عراق) باشیم پس باید خداوند را سپاس گفت. این یعنی همان پیروزی. از اینرو در حال حاضر نیز نباید با ورود الکاظمی و فشار بر محور مقاومت از جمله حشد الشعبی، به این روند به دید شکست نگاه کرد، بلکه بایستی صبر استراتژیک داشت و برنامه ریزی کرد، من معتقدم که یکبار دیگر حشد الشعبی و جریان مقاومت ناجی مردم و ملت عراق خواهد شد البته میتواند اینبار این پیروزی در عرصه اقتصادی باشد و نه حتما نظامی گرچه اقتصادی موفق است که قدرت بازدارندگی و دفع خطرات محتمل را نیز در کنارش داشته باشد.
در هر صورت آنچه که به دست آوردهایم را نباید دست کم بگیریم و نباید هم انقدر بر خود ببالیم که از تفکر و برنامه ریزی باز بمانیم راه و مسیر همین است که شروع شده اما برنامه ریزی و جدی گرفتن دشمن و مقابله با او در همهی ابعاد سخت و نرمش فاکتوریست که نباید از آن غافل شد، مرگ بسیار مشکوک چاوز در ونزوئلا و تغییرات حاصل شده پس از برجام از دامنه نفوذ جمهوری اسلامی در ونزوئلا که به مثابه دروازه ورود ایران به منطقه آمریکای لاتین بود کاست اما تجربه نشان داد که منافع حاصل از توافق با آمریکا زودگذر و غیرقابل اتکاست. گرچه حتی این توافقهای زودگذر نیز در سایهی همان دیپلماسی اقتدار و برگرفته از کاربرد صحیح گفتمان و ادبیات قدرت در فضای بین الملل تنها قابل استحصال است، از اینرو حالا که یکبار دیگر لطف الهی و تدبیر درست برگرفته از گفتمان انقلابی درهای کاراکاس و به تعبیری ژرف تر درهای آمریکای جنوبی را به سمتمان گشوده است باید خط مقاومت را نه در مرزهای اسرائیل بلکه تا مرزهای ایالات متحده امتداد بخشیم آن هم در زمانیکه پکن و مسکو از ترس تحریمهای آمریکا نیز دیگر حاضر نیستند تا مثل گذشته مقصد کشتیهایشان را در دریای کارائیب و جایی که سواحل ونزوئلا قرار گرفته قرار دهند، با کمک ایران میتوان ونزوئلایی قدرتمندتر از لحاظ اقتصادی و نظامی ساخت.
این اولین گام در جهت گسترش خط مقاومت در یک جغرافیای جدید است، گام بعدی ایدئولوژی ممتاز اهل بیتی و استفاده از کلید طلایی تهران است. به یاد دارم روزی را که رئیس جمهور فقید ونزوئلا در کنار رئیس جمهور وقت کشورمان در کاراکاس در حضور مقامات ونزوئلا، فریاد اللهم عجل لولیک الفرج را به زبان اسپانیولی تکرار میکرد، همانجا با خود گفتم این شعاری نیست که صهیونیستهای آمریکایی آنرا برتابند، آن هم جایی که چاوز در ادامه از آزادی فلسطین سخن گفت، گزافه نمیدانم اگر پس از آن مرگ مشکوک کسی از چاوز به اسم شهید یاد کند، کسی که از بطن جامعه ونزوئلا برخاسته بود و به دلیل شخصیت کاریزماتیکی که داشت ایالات متحده حداقل مادامی که او در حیات بود گزینههای چندانی برای درهم شکستن حکومت ضد آمریکایی و بهتر است بگویم ضد استکباری ونزوئلا نداشت و به نظر حذف فیزیکی او بهترین گزینه برای تحقق اهداف واشنگتن بود، ونزوئلا میتواند زادگاه هزاران چاوز باشد، حتی اگر میخواهیم با تقلیل گرایانه ترین نگاه ممکن به این جریان بنگریم به این معنا که توافق نامههای حداقل با عمر طولانی تری با قدرتهای جهانی داشته باشیم باید پهنای جغرافیایی بیشتری را در اختیار داشته باشیم ونزوئلا به عقیده من اولین مکعب دومینوی مردم رنج دیدهی آمریکای جنوبی است که با به حرکت در آمدنش میتوان حزب اللهی دیگر در نزدیکی مرزهای ایالات متحده داشت، لازمهی تبدیل شدن به یک قدرت بزرگ و جهانی ، فکر کردن با ابعاد بزرگ و جهانی است نمیشود کوتاه دید و فکر کرد اما جهانی شد.
افزودن دیدگاه جدید