چهل و یک سال پیش در چنین روزی، «اسدالله خان علم امیر قاینات» در بیمارستانی در آمریکا درگذشت.
در آبان 1345، محمدرضا پهلوی علم را به وزارت دربار برگزید. او از آن پس تا مرداد 1356 تقریبا هر روز ارباب خود را میدید و در بسیاری روزها، با او هم سفره میشد.
گزارش علم از علایق، خلقیات و کردار شاه در این دوره طولانی، در عداد موثقترین اسناد تاریخ سلطنت پهلوی دوم به شمار میرود. بی شک اگر محمدرضا میفهمید که این "غلام خانه زاد" بیخ گوش او و به شکل روزانه، در حال تهیه چه خوراکی برای تحلیل گران تاریخ در آینده است، لحظهای در سر به نیست کردن وی و نوشته هایش تردید نمیکرد! با خاطرات علم به راحتی میتوان شاه را روانکاوی و غیرطبیعی بودن وی در بسیاری از عرصههای زیستی را اثبات کرد.
در جمع بندی این هفت مجلد، به راحتی میتوان بدین غایت رسید که: وزیر دربار یک وظیفه رسمی دارد و یک وظیفه غیررسمی و پنهان! وظیفه رسمی او، تنظیم روابط شاه با بیرون از دربار است به اشکال گوناگون و وظیفه غیر رسمی وی -که اهمیت آن از اولی به هیچ روی کمتر نیست- تدارک و تقدیم نازک بدنان به خاک پای ملوکانه و مشاهده تاثیر آنان بر اعلیحضرت در شرفیابی فردا صبح و نهایتا خشنودی یا غبن از توفیق یا عدم توفیق در انجام این وظیفه خطیر!
راقم این سطور چندی با خود اندیشه میکرد که: هدف علم از نگارش این یادداشتها چه بوده است؟ تکریم شاه یا تخریب او؟ من اعتقاد ندارم که علم در پی تخریب شاه بوده باشد، چه اینکه جای جای این مجلدات نشان میدهد که او به، ولی نعمت خویش علاقمند است. علم به وسوسهای دچار شده بود که بسا صاحبان قدرت بدان مبتلا میشوند:"وسوسه گزارش به تاریخ"!
چنین حالتی، جماعتِ صاحب مقام را تحریک میکند که دانستههای خود را بر کاغذ بریزند و تا موسم انتشار، آن را پنهان دارند! پدیدهای است روان شناختی. اینان با این کار، هم تا حدی روح و وجدان را از وبال این ناگفتهها میرهانند و هم نشانی و اشارتی برای آیندگان به جای میگذارند.
توصیه میکنم برای آشنایی با منش فردی و اجتماعی شاه، مطالعه این یادداشتها را از دست ندهید. حتی اگر کمتر حوصله خواندن دارید، این یکی را استثنا کنید!/
محمدرضا کائینی (خلاصه شده)
افزودن دیدگاه جدید